چرا.....!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 
لینکستان
 
درباره ما


مهران
با سلام خدمت همه ي بازديدگننده هاي خشگل و خوشمزه! من اين وبلاگ رو در تاريخ 1390/11/08 ايجا د كردم و هدفم جمع آوري جديدترين مطالب انتشار شده در اينترنت هستش.از جمله عكس ، خبر ، داستان ، موزيك ، جك و اسمس و ..... در واقع اين وبلاگ يه وبلاگ تفريحيه و اميدوارم از بودن در اين وبلاگ لذت كافي رو ببريد. هميشه شاداب باشيد و خشگل و از همه مهمتر خوشمزه. با تشكر،مدير وبلاگ ، مهران.
ایمیل : ReMe_love@ymail.com



 

 به نام مهربونترین 

سلام......اما حرف امروزم: 

مگه چند بار به دنیا می یایم؟ 

گاهی برای قلبمون لازمه که با دیدن کسی به تپش در بیاد!! 

بعضی اوقات روحمون نیاز داره که کسی رو از ته دل دوست داشته باشه!! 

چرا بعضی از آدما همیشه مواظبن که به کسی علاقه مند نشن؛مهربون نشن، جذاب نشن، لبخند نزنن و و و... 

اگه هم یه روزی یه حس کوچولو توی قلبشون احساس کنن، هی انکار می کنن،هی تکذیب می کنن و هی می خوان فراموش کنن.... 

مگه چند بار زندگی می کنیم و چند بار وقت داریم که مهربون بشیم؟ 

چند بار وقت داریم که آدمای اطرافمون و دوست داشته باشیم، یه دست مهربون روی سر بچه های غریبه بکشیم و یه لبخند عمیق تحویل رهگذرای خیابون بدیم؟ 

قلب نیاز داره که گاهی از شدت هیجان عشق تند تند بتپه و این هیجان و به گونه ها جاری کنه و سرخشون کنه.... 

روح نیاز داره که دغدغه ی محبت به دیگران و داشته باشه..... 

چرا دریغ کنیم محبتمونو؟! 

چرا بعضی اوقات یهو و بی هوا مادر و پدرمون و یا دوستامون و تا آغوش نگیریم و بهشون یاد آوری نکنیم که دوسشون داریم...چی میشه مگه؟ 

چرا از بودن عزیزانمون در کنارمون تشکر نکنیم؟ 

چرا همین الان به کسی که ازمون دلخوره اس ام اس نمی دیم؟ 

واقعن چرا یادمون میره ما با عشق و به خاطر عشق به این دنیا پا گذاشتیم؟ 

شاید دیگه وقتی نباشه... 

 

 

 







 اول از همه بگم که خودم می دونم این مطلب خیلی قدیمیه! ولی چون یه خاطرات خیلی شیرینی من با این مطلب داشتم یه دفعه هوس کرم بزارمش اینجا! ایشالا که شما هم خوشتون بیاد! 

در زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود، فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند، آنها از بی کاری خسته و کسل شده بودند. 
ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت بیایید یک بازی بکنیم مثل قایم باشک. 
همگی از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا فریاد زد، من چشم می گذارم و از آنجایی که کسی نمی خواست دنبال دیوانگی برود همه قبول کردند او چشم بگذارد. 
دیوانگی جلوی درختی رفت و چشم هایش را بست و شروع کرد به شمردن .. یک .. دو .. سه .. همه رفتند تا جایی پنهان شوند. 
لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد، خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد، اصالت در میان ابرها مخفی شد، هوس به مرکز زمین رفت، دروغ گفت زیر سنگ پنهان می شوم اما به ته دریا رفت، طمع داخل کیسه ای که خودش دوخته بود مخفی شد و دیوانگی مشغول شمردن بود هفتاد و نه … هشتاد … و همه پنهان شدند به جز عشق که همواره مردد بود نمی توانست تصمیم بگیرید و جای تعجب نیست چون همه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است، در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید نود و پنج … نود و شش. هنگامی که دیوانگی به صد رسید عشق پرید و بین یک بوته گل رز پنهان شد. 
دیوانگی فریاد زد دارم میام. و اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود زیرا تنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود و بعد لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود، دروغ ته دریاچه، هوس در مرکز زمین، یکی یکی همه را پیدا کرد به جز عشق و از یافتن عشق نا امید شده بود. حسادت در گوش هایش زمزمه کرد تو فقط باید عشق را پیدا کنی و او در پشت بوته گل رز پنهان شده است. 
دیوانگی شاخه چنگک مانندی از درخت چید و با شدت و هیجان زیاد آن را در بوته گل رز فرو کرد و دوباره و دوباره تا با صدای ناله ای دست کشید عشق از پشت بوته بیرون آمد درحالی که با دستهایش صورتش را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد شاخه به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمی توانست جایی را ببیند او کور شده بود! دیوانگی گفت من چه کردم؟ من چه کردم؟ چگونه می توانم تو را درمان کنم؟ عشق پاسخ داد تو نمی توانی مرا درمان کنی اما اگر می خواهی کمکم کنی می توانی راهنمای من شوی. 
و اینگونه است که از آنروز به بعد عشق کور است و دیوانگی همواره همراه اوست! و از همانروز تا همیشه عشق و دیوانگی به همراه یکدیگر به احساس تمام آدم های عاشق سرک می کشند …

 

 

 







 می خوام اعتراف کنم که من دارم کم میارم 

من دارم دیگه تمومش می کنم 
دلوزیر پات حرموش می کنم 
حرف موندن رو نزن نمی تونم 
من دارم دیگه تمومش می کنم 
نمی خوام تلف بشم به پای تو



نمی خوام گریه کنم برای تو 
من دارم دق می کنم تو این حصار 
پس دیگه گذشته رو یادم نیار 
عشق رو خاکش میکنم تو این حصار 
درس عبرتی بشه به یادگار 
نمی خوام دلمو بدم به لحظه ها 
دیگه تا ابد جلو چشام نیا 
عشق وعاشقی برام تموم شده 
دیگه سیرم از صدای گریه ها 
دیگه بسه لحظه های خیس و تر 
خاطرات خوبتو بگیر ببر 
می خوام اعتراف کنم که من دارم کم میارم 
آره می رم و تو رو پشت سرم جا می ذارم 
نتونستم نمی تونم که بمونم پیش تو 
ته خط با تو بودن خسته ام از فکر تو

 

 
 
 






 ترک کردن آدمها هم آدابی دارد...!! 
اگر آداب ماندن نمی دانید...!! 
لااقل درست ترکشان کنید تا...!! 
تَرَک برندارند…!
 


خدا ـــــــــ جون ـــــــ میشه ــــــ تو ـــــ امشب ــــــ منو ــــــ تو ـــــــ بغل ــــــ بگیری؟ 

بگی ــــــــ آروم ـــــــــــ توی ــــــ گوشم ــــــــــــ دیگه ــــــــــــ وقتشه ـــــــــ بمیری؟ 



خدا ــــــــ جون ـــــــ میگن ـــــــ تو ـــــــــ خوبی ـــــــــ مثل ـــــــــ مادرا ــــــــ میمونی 

اگه ــــــ راست ـــــ میگن ـــــ ببینم ـــــ عشق ــــــــ من ـــــــ کجاست؟ ــــــــ میدونی 



خدا ــــــــ جون ـــــــــ میشه ــــــ یه ــــــــ کاری ــــــ بکنی ـــــــ به ــــــ خاطر ـــــ من؟ 

من ــــــ میخوام ـــــــ که ـــــــــ زود ــــــ بمیرم ــــــــ آخه ــــ سخته ـــــ زنده ـــــ موندن 



من ـــــــــــ که ــــــــ تقصیری ـــــــ نداشتم ــــــ پس ـــــــ چرا ـــــ گذاشته ـــــــ رفته؟ 

خدا ــــــــــــ جون ــــــــ تو ــــــ تنها ــــــ هستی ــــــ میدونی ــــــ تنهایی ــــــــ سخته 



زنده ــــــــ موندن ــــــــ یا ـــــــــ مردن ــــــ من ـــــــ واسه ــــــ اون ـــــ فرقی ـــــــ نداره 

اون ـــــــــ میخواد ـــــــ که ــــــــ من ـــــــ نباشم ـــــ باشه ــــــــ اشکالی ـــــــــ نداره 



خدا ــــــــ جون ـــــــــ میخوام ــــــــ بمیرم ــــــــ تا ــــــــ بشم ـــــــــ راحته ـــــــــــ راحت 

اما ــــــــ عمر ـــــ اون ــــ زیاد ــــــ شه... ـــــــ حتی ـــــــــ واسه ی ـــــــ یه ــــــــ ساعت 



 




وقتی کسی که باید تــو را بفـهمد 

درکت نمی کنــد... 

دوسـت نـداری 

خـودت را به هیـچکس دیگـر بفـهمانی...همین!

 

 







 یک مردم تایلندی به نام «چادیل دفی» طی پیامی از دوستان خود دعوت کرد تا روز ۴ ژانویه در مراسم ازدواج خود 

و همسر مرده اش حضور پیدا کنند. 

کردپرس: این ازدواج چند هفته ی قبل و در یکی از مناطق شمال تایلند صورت گرفت. 

در این مراسم چادیل ۲۸ ساله با جسد نامزدش «سارینا کامسوک» که وی قبل از مرگ ۲۹ سال داشت ازدواج کرد. 

 
گفتنی است سارینا بر اثر سانحه ی تصادف در شب سال نو میلادی به شدت زخمی شده و 

به یکی از بیمارستانهای تایلند منتقل شد اما به دلیل ازدحام جمعیت دیر به ICU منتقل شده و جان خود را از دست داد. 

این خبر بر روی شبکه های اینترنتی به سرعت گسترش یافت و هزاران نفر با 

ارسال پیامهای مختلف با این داماد تایلندی ابراز همدردی کردند. 




 


این دو قرار بود پیشتر ازدواج کنند اما به دلیل ادامه تحصیل چاریل به تعویق افتاده بود.

 

پسرا همشون با وفان....

 







 من سراپا عشقم 

 

من پر از تصویرم 
من پراز همهمه ی شوق یک تصمیمم 
من پر از فریادم 
آتشی بی تابم 
دل تو جنس بهار 
نخورد آتش من بر بالت 
تو پر از خواستنی 
شعر پرواز منی 
من سراپا اشکم 
من پر از آغازم 
من فقط عشق رسیدن به تو در خود دارم 
راه پر پیچ و خمیست 
تا در خانه ی تو 
راه بسیار و دلم غرق در حسرت تو 
رهگذر نیست دلم که رود راحت و سرد 
بعد تو می دانم 
من فقط گریه ی تبدار غمم 
تو پر از رمزی و راز 
چون شکفتن از خاک 
من سراپا بیداد 
پرم از وحشت راه 
ریشه ی تو تو زمین 
ریشه ی من در باد 
من تو را می خواهم 
هر چه بادا بادا

 

 
 

 







 مهـربان 
آنقـدر شاعـرم امشب که فقـط ، 
سایـه مهر تــو را کـم دارم
 

 
 
 

باتــو هستم 
ای سراپـا احســـاس 
خون تو در رگــــــ من هـم جاریستـــــــــ ، 
جنس ما جنــس بلد بودن کانـون گل استــــــ
 

 
 
 

نازنیــن 
زندگی جای هــدر دادن فرصتـها نیستـــــــــ ، 
ما مطهـــــر شده ایـم ، 
پیــش رو راه رسیـدن به خداست
 

 
 
 

مهـــربان 
سبد معذرتــم را بپذیــــر ؛ 
کودکی هستـــم شوخ 
خانه ام در تـه بن بست فراموشی یکـــــــ زوج قدیمی مانـده 
خانه دل امـا ، جای بکریست هنــوز ، 
پر سبزینــه و ریـحان و غـزل ، 
پر تکرار گیاهـان نمو ، 
پر ابیــات ملون شده در خمـره عشق ، 
پـر انوار خـــــدا 

 
 
 

داخل خانه دل ؛ 
جای جمعیت هرجائـی نیست 
کـل دارائی من تازگی دلکـده است 
من به دل راز رسیـدن دارم ، 
من به دل ثروتـــــــ هنگفـتـــــــ عدالـتــــــــ دارم ،
 

 
 
 

خوب می فهمــم اگر در بــاران ، 
چتر خود را به کسی بخشــیدم؛ 
توشه رفتنــم از لطف خدا آکنــده ست 
خوب میـدانم اگر جای تو پیشـم خالیست 
حکمتــی در کارســت
 

 
 
 

مهــربان 
سبد معـذرتم را بپذیـــر 
کار کودک ایـن است ؛ 
اولــش حرف زند ، به تامل بنشیند بعــدش 
آنقدر شاعــرم امشب که فقـط ؛ 
بیستون کـم دارم ، 
تیشه عاقبتم را بدهیــد
 

 
 
 

مهربـان 
ساعت الآن دقیــقا خواب است 
و من و پهنـــه کاغذ بیــدار 
روی تو در نظــرم نقش نخسـت ، 
و خدا شاهد دیوانــگی بنـده بازیگوشش 
خود او می داند ؛ 
که دلم آنقدر آغشــته به توست ؛ 
که اگر از صـف فردوس بریـن ، 
طیفی اندازه صــد نور میـسر سازد 
من به آن طـیف نبخشم ، 
دانه ای از مویتــــــــــ
 

 
 
 

مهربان 
بازهــم ، 
سبد معذرتــم را بپذیر 
آنقدر شاعرم از تـــو که نمیدانم کی ، 
واژه ات راهـی شعــرم شده است 
لحظه ای گوش بکن ، 
یک مـــوذن مست است 
آنقـدر خوب اذان میگـــوید ، 
گوئی او عکس خـدا را دیده 
خوش بحالـش امـــا ؛ 
طرح زیبای خدا را گاهی ، 
می توان در پس سیــمای عزیزی جوئید
 

 
 
 

مهربان 
آنقدر شاعــرم امشب که زمیـــن ، 
در پی زمــزمه ام مست شده ست 
سر ببالین مدارینــه کرات نهاده ست و باز 
گوشهایش به من آویــزانند
 

 
 
 

آنقدر شاعــرم امشب که دلم ، 
از پس سیــنه برون آمده باز 
او نگاهــش به من است 
من نگاهــم به قدم رنجه تـــو 
آنقدر شاعرم امشب که فقـط ، 
روح روحانی تو حال مــرا می فهمد
 

 
 
 

مهربان 
عاشقی ؛ بارش احســـاس به روی ذهن است 
عاشقی ؛ لمــس خـــدا با چشم است 
عاشقی ؛ مظهــــر نو بودن دل ، در حیـات ازلیــست 
ومن امشب از عشــق ، بخودم می پیــچم 
بعد از امشــب شاید ، 
نقش اعجاز تو را طرح زنــم
 

 
 
 

مهربان 
لذت صبــح مجدد اینجاست ، 
میـروم تا با آب ، غسـل آزاده شدن باب کنم 
دیگر آن جمله سـهراب مرا حسرت نیست ؛ 
" کعبه ام مثــل نسیــم ، 
میرود باغ به باغ ، 
میرود شهــر به شهــر 
ثروتی بیش به من داده خدا
 

 
 
 

مهربان 
از سر کودکی من بگذر ، 
باید آرام به سجاده تعظیــم روم ، 
شعـرم آخر شده ، انـگار زمان وصـل است 
" به خدا می دهمـت عاریــه وار ، 
آری عاشق شده بودم این بــار 

 

تقديم به عشق راه دورم....

 

 

 

 







 مـ ـردونـه تمومش کن، من طاقتشو دارم 
هربار ترحم بود، اینبار نمیزارم 

مـ ـردونـه تمومش کن 

 

با عشق برو وقتی ، با عشق نمیمونی 
مـ ـردونـه تمومش کن ، وقتی که نمیتونی 

تو میری و میمونی ، این معنیه رفتن نیست 
اینبار تمومش کن ، تا وسوسه با من نیست 

مـ ـردونـه تمومش کن 

 

باید ، یه نفر از ما ، از خاطره ها رد شه 
من یا تو نمیدونم ، باید یه نفر رد شه 

من پیشه تو آرومم ، تو پیشه من آشوبی 
اینقدر به من بد کن ، باور نکنم خوبی 

 

 

 







 روز یکشنبه نامزد وفادار این خانم برای اینکه بتواند باقی لحظات عمر این زن را درکنارش باشد مراسم ازدواج را در بیمارستانی که وی در آن بستری بود برپا کرد او جلوی تخت این زن زانو زد و از او خواست با وی ازدواج کند. 
پرستاران و پزشکان شاهد این ازدواج بودند ، این خانم 26 ساله در حالیکه برایش امکان پوشیدن لباس عروس وجود نداشت یک تی شرت سفید با کلمه عروس جلوی آن به تن کرد و ویلچری با تزیین بادکنک صورتی وی را تا محراب ازدواج برد و پسر کوچکش با دسته گلی در دست کنار مادر به راه افتاد 
نامزد این زن زمانی که دید حال وی رو به وخامت گذاشته است تصمیم گرفت عشقش را به وی با ازدواج کردن در این مدت کوتاه جاودانه کند 



 

 

 

 

 







 تمام شدم... 

همین را می خواستی؟؟ 

دیگر نه خیالم مال من است 

نه آرزوهایم ، و نه خودم... 

بی دعوت آمدی و ماندی و بردی و رفتی... 

معامله عادلانه ایست برای تو... 

چون دارایی هایم را به تاراج بردی 

اما برای من که تمامم را باختم و تمام شدم 

درد است... 

جای خالی آرزو هایم کبود شده ، خون مرده شده... 

چقدر بی خیالی به تو می آید... 

درست شبیه همان چیز هایی هستی که می گفتی ... نیستم 

و من درست شبیه همان ساده لوحی که تو می پنداشتی هستم ... هستم 

تمامم نیز ، دارد تمام میشود 

خوش انصاف لااقل بپرس چرا داری تمام می شوی؟؟ 

لحظه ، لحظه بی تو بودن مرا 

ذره ، ذره تمام کرد... 

 

 

 







 

 

بـبوسیـدش .. حتما ً قبـل ِ خواب ب ِ بـوسیـدش! 
حتی اگه با هم دعـوای ِ بـدی کرده باشیـد .. حتی اگه بهتـون گفته باشه از این زنـدگی ِ کوفتـی خسته شـده .. حتی اگه برچسـب ِ ” بد اخـلاق ” بهـتون چسبـونده باشه !
 

ببوسیـدش .. حتی اگه بهتـون گیر ِ بیخـود داده باشه .. گفته باشه از لباسـی که شما عاشقشین متنفـره ! .. نفهمیـده باشه شما موهـاتون رو مِش کردین ! 

ببـوسیـدش .. حتی اگه بـوی ِ عرق و خستگی میـده .. حتی اگه یـادش میـره جواب سلام ِ شما رو بـده .. حتی اگه خیلی وقته براتـون گُـل نخـریده ! 

ببوسیـدش .. وقتی زیرپیـرهنی سفیـد ِ حلقه ای پوشیـده و بـازوهای ِ سفیـدش رو با اون پیـچ ِ ماهیچه ای ِ مردونه انداخته بیـرون .. وقتی صورتش ته ریش ِ جذابی داره .. وقتی صداش خسته ُ خمار ِ خوابه ! 

بـبوسیـدش .. حتی اگه شما رو رنجـونده و غـرورش نمیذاره دلجـویی کنه .. حتی اگه گرسنه اس و با شما مثل ِ آشپـز ِ دربـارش برخـورد می کنه .. حتی اگه یادش میـره ازتـون تشـکر کنه ! 

ببوسیـدش .. وقتی براتـون یه آهنگ ِ جدیـد میذاره و می گه : ” اینـو برای تـو آوردم ! ” .. وقتی تو چشـاش پـُر ِ خواستنه .. وقتی دست های ِ ظریـف ِ دختـرونه تـون میـون ِ دستای ِ زمخت و مردونه اش گم می شن .. ! 

ببـوسیـدش .. حتی اگه از عصبانیت داریـد دیوونه می شید .. حتی اگه شما رو با مادرش مقایسه می کنه .. حتی اگه با حرص می خوایید از خونه بزنیـد بیـرون و اون محـکم بـازوهاش رو دورتـون حلقه می کنه و وسـط ِ جیـغ های ِ شما با خنـده می گه : ” عزیـزم ؛ کجا می خـوای بـری این وقته شب ؟! ” 

بـبوسیـدش .. وقتی ناغافلی لباسـی رو خریـده که هفته ی پیش ، پشت ِ ویتریـن دیدین و فقـط یه کلمه گفتین این چه خوشگله ! .. وقتی دست هاش پـُر از خریـد خونه ان و درُ با پـاش می بنـده .. وقتی با نگاهـی پـُر از تحسین سر تا پاتـون رو برانـداز می کنه ..! 

ببـوسیـدش .. حتی اگه تـوی ِ شرکـت پیـاز خورده و تا موهاش بـو میدن .. حتی اگه با دوست هاش تلفنـی یک ساعـت حرف می زنه و شامتـون سـرد شده .. حتی اگه رو دنـده ی ” نه ” گفتن افتـاده .. ! 

بـبوسیـدش .. وقتی شمـا رو وسـط ِ آرایش کردن می بوسه .. وقتی باهاتـون کُشتـی می گیـره و مثل ِ پـَر از رو زمین بلنـدتون می کنه .. ! وقتی تو دلتنگی هاتون داوطلبانه می بردتـون بیـرون و شما رو تو شهـر می گردونه .. ! 

بـبوسیـدش .. حتماً قبـل ِ خـواب ببـوسیـدش! 
شایـد فـردایی نباشـه … 
شایـد شما فـردا نباشیـد … 
شایـد اون فـردا نباشـه … 

 

 

 

 







 ♥عروس خانم مباركه كور بشه چشم حسود ♥ 


♥ولي بذار اينو بگم اين رسم عاشقي نبود ♥ 

♥ايندفه بار سومه چرا نميگي تو بله؟ ♥ 

♥مهموناتون منتظرن عاقدتون معطله ♥ 

♥پس چرا قلبت ميزنه اونهمه جراتت كجاست؟ ♥ 

♥انگاري تازه فهميدي يه قلب عاشق زير پاس ♥ 

♥زودتر برين ماه عسل كه تلخ نشه به كامتون ♥ 

♥آخه شايد كابوس من امشب بياد سراغتون ♥ 

♥عروس خانم بايد بگم به حق من كردي بدي ♥ 

♥قاتل جون من شدي از پشت تو خنجرم زدي ♥ 

♥من كه به اصرار خودت وارد اين بازي شدم ♥ 

♥اونقدر تو رو ميخواستمت حتي به مرگ راضي شدم♥
  

 



 






صفحه قبل 1 ... 5 6 7 8 9 ... 11 صفحه بعد

CopyRight © 2011 - 2012 hamehjore Group , All Rights Reserved
تمامی حقوق متن ها، تصاویر مربوط به این سایت می باشد و استفاده از آن ها با لینک دادن به سایت مجاز می باشد.