- 7 دی 1392
- 2 دی 1392
- 7 آذر 1392
- 6 آذر 1392
- 5 آذر 1392
- 4 آذر 1392
- 3 آذر 1392
- 2 آذر 1392
- 1 آذر 1392
- 7 آبان 1392
- 6 آبان 1392
- 5 آبان 1392
- 4 آبان 1392
- 3 آبان 1392
- 2 آبان 1392
- 1 آبان 1392
- 7 مهر 1392
- 4 مهر 1392
- 3 مهر 1392
- 2 مهر 1392
- 1 مهر 1392
- 2 مرداد 1392
- 1 ارديبهشت 1392
- 7 فروردين 1392
- 5 فروردين 1392
- 4 فروردين 1392
- 3 فروردين 1392
- 2 فروردين 1392
- 1 فروردين 1392
- 5 اسفند 1391
- 4 اسفند 1391
- ستاره ی سیاه
- دانلود هر چی بخوای
- همین جوری الکی
- ____ღ مسافر مهتـــاب ღ____
- ♪♥♂♥♀L0vEly♂♥♀♥♪
- نيا تو...خصوصيه..
- جالب ترين ها در نجوم
- ايستاده بميريد بهتر از ان است كه روي زانوهايتان زندگي كنيد.
- ☺☺ طنزبلاگ ☻☻
- فقط دختر پسراي باحال بيان تو...
- وانيا
- نقاش كوچولو
- رئال مادريد
- دختري از دل گرما
- دنياي بي انتها
- قاب زيباي پنجره
- خودمـــــوني
- ردیاب خودرو
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
همه جوره ....
و آدرس
hamehjore.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
قالب وبلاگ
دانلود عکس
آپلود فایل
پزشک متخصص
پزشک پوست
مهران
ایمیل : ReMe_love@ymail.com
بلوغ :
زنان بسیار سریعتر از مردان بالغ میشوند. اغلب دختران ۱۷ ساله میتوانند مانند یک انسان بالغ رفتار کنند. اغلب پسران ۱۷ ساله هنوز در عالم کودکانه بسر برده و رفتارهای ناپخته دارند. به همین دلیل است که اکثر دوستی های دوران دبیرستان به ندرت سرانجام پیدا میکنند.
قهوه تلخ:
فرض کنید چند زن و مرد در اتاقی نشته اند و ناگهان سریال قهوه تلخ شروع به پخش می شود. مردها فورا هیجان زده شده و شروع به خنده و همهمه میکنند، و حتی ممکن است ادای جهانگیر شاه دو لو را نیز درآورند. زنان چشمانشان را برگردانده و با گله و شکایت منتظر تمام شدنش میشوند.
دست خط:
مردها زیاد به دکوراسیون دست خطشان اهمیت نمیدهند. آنها از روش “خرچنگ غورباقه” استفاده میکنند. زنان از قلم های خوشبو و رنگارنگ استفاده کرده و به “ی” ها و “ن” ها قوس زیبایی میدهند. خواندن متنی که توسط یک زن نوشته شده، رنجی شاهانه است. حتی وقتی می خواهد ترکتان کند، در انتهای یادداشت یک شکلک در انتها آن میکشد.
حمام:
یک مرد حداکثر ۶ قلم جنس در حمام خود دارد – مسواک، خمیر دندان، خمیر اصلاح، خود تراش، یک قالب صابون و یک حوله. در حمام متعلق به یک زن معمولی بطور متوسط ۴۳۷ قلم جنس وجود دارد. یک مرد قادر نخواهد بود اغلب این اقلام را شناسایی کند.
بقیه در ادامه مطلب ....
يك سوسك حمام ميتواند 9 روز بدون سر زندگي كند تا اينكه از گرسنگي بميرد.
يك كوروكوديل نميتواند زبانش را بيرون در بياورد.
حلزون ميتواند 3 سال بخوابد.
به طور ميانگين مردم از عنكبوت بيشتر ميترسند تا از مرگ!
اگر جمعيت چين به شكل يك صف از مقابل شما راه بروند، اين صف به خاطر سرعت توليد مثل هيچوقت تمام نخواهد شد.
خطوط هوايي آمريكا با كم كردن فقط يك زيتون از سالاد هر مسافر در سال 1987 توانست 40000$ صرفهجويي كند.
ملت آمريكا بطور ميانگين روزانه 73000 متر مربع پيتزا ميخورند.
چشمهاي شترمرغ از مغزش بزرگتر است.
بچهها بدون كشكك زانو متولد ميشوند. كشككها در سن 2 تا 6 سالگي ظاهر ميشوند.
كوبيدن سر به ديوار 150 كالري در ساعت مصرف ميكند.
پروانهها با پاهايشان ميچشند.
گربهها ميتوانند بيش از يكصد صدا با حنجره خود توليد كنند در حاليكه سگها كمتر از 10 تا!
ادرار گربه زير نور سياه ميدرخشد.
تعداد چينيهايي كه انگليسي بلدند، از تعداد آمريكاييهايي كه انگليسي بلدند، بيشتر است!!
دوئل كردن در پاراگوئه آزاد است به شرطي كه طرفين خون خود را بر گردن بگيرند.
فيلها تنها حيواناتي هستند كه نميتوانند بپرند.
هر بار كه يك تمبر را ميليسيد 10/1 كالري انرژي مصرف ميكنيد.
فورييه 1865 تنها زماني بود كه ماه كامل نشد.
كوتاهترين جمله كامل در زبان انگليسي I am است.
اگر عروسك باربي را زنده تصور كنيد سايزش 33-23-39 و قدش 2 متر و 15 سانتيمتر خواهد بود با گردني 2 برابر بلندتر از يك انسان نرمال.
تمام خرسهاي قطبي، چپ دست هستند.
اگر يك ماهي قرمز را در يك اتاق تاريك قرار دهيد، كم كم رنگش سفيد ميشود.
اگر به صورت مداوم 8 سال و 7 ماه و 6 روز فرياد بزنيد، انرژي صوتي لازم براي گرم كردن يك فنجان قهوه را توليد كردهايد.
در مصر باستان افراد روحاني تمام موهاي بدن خود را ميكندند حتي ابروها و موژهها.
كوتاهترين جنگ در تاريخ در سال 1896 بين زانزيبار و انگلستان رخ داد كه 38 دقيقه طول كشيد.
در 4000 سال گذشته هيچ حيوان جديدي رام نشده است..
هيچوقت نميتواني با چشمان باز عطسه كني.
تعداد انسانهايي كه به وسيله خر كشته ميشوند، از انسانهايي كه در سانحه هوايي ميميرند بيشتر است.
چشمهاي ما از بدو تولد همين اندازه بودهاند، اما رشد دماغ و گوش ما هيچوقت متوقف نميشوند.
هر تكه كاغذ را نميتوان بيش از 9 بار تا كرد.
هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم.تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است
حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.
در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم.
از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود.
در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است !
اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.
مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند. همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی داییمختار با پدر خانومش حرفش بشود دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!
اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. میگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید. ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست.. از آن موقه خاله با من قهر است.
قهر بهتر از دعواست. آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری میکند.
なだや羅やわマヤなた 名棚や探したい以下対する 目指し回友人目指し差が愛する なたさるかなだ羅山な滝さやかあ なやマヌらは坂花やまあ傘話間に 魚玉らはがやわまぁら花や なたまやかあさらやわはさたなは やなたきたなよいさは早見たかあ やバカにかわ鼻高なわ谷中あだ名 はさなたかなあかさやなやまなた あかさ なや帆な肉違耶 .
なだや羅やわマヤなた 名棚や探したい以下対する 目指し回友人目指し差が愛する なたさるかなだ羅山な滝さやかあ なやマヌらは坂花やまあ傘話間に 魚玉らはがやわまぁら花や なたまやかあさらやわはさたなは やなたきたなよいさは早見たかあ やバカにかわ鼻高なわ谷中あだ名 はさなたかなあかさやなやまなた あかさ なや帆な肉違耶 .
خیـلی نـاراحـت کننــده بــود ، خصــوصـــاً ایـن قسـمـتــش !!! ... ... なだや羅やわマ !に 魚玉らはがやわまぁら花や な!
1_ مو : موهای خود را با صابون نشویید... به موهای خود بیشتر برسید نه تا اون حد که دیگه شروع به ریزش کنه نمیخواد خودکشی کنی ... ژولیده هم باشه قابله قبوله فک کنم
2_ ابرو : ابرو های خود را بشویید .. اوه چی شرمنده اشتباه شد اون واسه بالا بود .. ابرو های خود را بگیرید ... نه تا اون حد که دیگه دیده نشه .. تا یه حدی که فهمیدی خرابش کردی خوبه پسرا اونطوری بیشتر دوس دارن
3_ دستان : دستاتونو با صابون گلنار یا اوه بشویید ... اخه تبلیغاتش گفته لطیف میکنه ... اگه خیلی دیگه میخوای لطیف میشه مثه پنبه با لطیفه بشوی
4_ دندون : دندونتون را با مسواک هر روز 4 بار بشویید .. قبله خواب ... بعد خواب ... تو خواب ... تو رخته خواب ... در حین غذا خوردن مسواک بزنید ... هر وقت احساس کردی دندونت مثه ( ) برق زد دیگه تا 2 ساعت نزن ... بعد دوباره بزن
5_ لب : از این براق کننده ها و رژ لب هر چی خلاصه دستتون اومد بزنید دیگه ...
6_ فیلتر ...
7_ ( شدیدا برخورد میشه )
8_ نگم بهتره
خدایا ! عقیده ی مرا از دست عقده ام مصون بدار.
خدایا ! به من قدرت تحمل عقیده ی مخالف ارزانی کن
خدایا! رشد عقلی و عملی ، مرا از فضیلت ِ تعصب ، احساس و اشراق محروم نسازد
خدایا ! مرا همواره آگاه و هوشیار دار ، تا پیش از شناخت ِ درست و کامل کسی یا فکری مثبت یا منفی قضاوت نکنم.
خدایا ! جهل آمیخته با خود خواهی و حسد ، مرا رایگان ابزار قتاله ی دشمن ، برای حمله به دوست نسازد.
آيا تا به حال به طور دقيق به انگشتان دستان خود نگاه کردهايد؟ تا به حال فکر کردهايد که به کدام يک علاقه بيشتري نسبت به بقيه داريد؟ با دقت نگاه کنيد، سپس توضيح مربوط به آن را بخوانيد.
البته همانطور که ميدانيد اينگونه تستها جنبه سرگرمي و تفنن آنها بيشتر از جنبه علميشان است. اين، بدان معني نيست که هيچگونه ماهيت علمي ندارند؛ بلکه اگر از نظر علم وراثت و ژنتيک هم چنين چيزي ثابت شده باشد، شمول و فراگيري آن لزوما صددرصد نيست!
انگشت شصت، اولين انگشت به حساب ميآيد. يعني شمارهها از انگشت شصت آغاز و به ترتيب به اشاره، وسط، انگشتري، و کوچک ختم ميشوند.
انگشت شماره 1 (انگشت شصت)
اين انگشت نماد مسائل مادي و ثروت است و کساني که اين انگشت را انتخاب ميکنند، اقتصاددانان خوبي هستند و معمولا از نظر مالي در وضعيت خوبي قرار دارند.
انگشت شماره 2 (انگشت اشاره)
اين انگشت نماد کار است و اشخاصي که به اين انگشت اهميت بيشتري ميدهند، انسانهاي کارياي هستند و به طور کلي وجدان کاري خوب و موفقيت زيادي در کارهايشان دارند.
انگشت شماره 3 (انگشت وسط)
اين انگشت ميزان اهميت به خود فرد را نشان ميدهد؛ افرادي که اين انگشت را انتخاب ميکنند، در مورد همه چيز اول به خود اهميت داده و تا حدودي خودپرست و خودخواه هستند!
انگشت شماره 4 (انگشت انگشتري)
اين انگشت نماد محبت و عشق است و کساني که اين انگشت را انتخاب ميکنند، انسانهايي احساساتي و عاطفي هستند و همواره به دنبال محبت و خوشحال کردن ديگرانند.
انگشت شماره 5 (انگشت کوچک)
اين انگشت نماد خانواده و فرزند است و کساني که به اين انگشت علاقهمندند، افرادي هستند که به خانواده پايبند بوده و به زندگي مشترک و به طور کلي روابط بين افراد اهميت ميدهند.
English
In spring last year we were all gone for pilgrimage
While back, pretty and kind girl who was with us.
My heart was begging me to:
"Go, tell her I love her ..... whatever wants to be, be! and what wants to say, say!"
I told my secret heart, and I heard this in response:
"Boy! how you're ignorant! you come for pilgrimage or to ogle?"
Russian
Весной прошлого года мы все пошли на паломничество
Некоторое время назад, довольно и вид девушка, которая была с нами.
Мое сердце было просил меня:
"Пойди, скажи ей, что я ее люблю ..... все хотят быть, то быть! А что хочет сказать, говорю!"
Я сказал мою тайну сердца, и я услышал это в ответ:
"Мальчик! Как вы невежественны! Вы приходите на паломничество или строить глазки?"
Arabic
في ربيع العام الماضي كنا قد ذهبوا جميعا للحج
حين يعود، وفتاة جميلة النوع الذي كان معنا.
كان قلبي التسول لي :
"اذهب، وقل لها أحبك..... لها أيا كان يريد أن يكون، يكون! وماذا يريد أن يقول، ويقول"!
قلت لقلبي سرا، وأنا سمعت هذا في الرد :
"بوي! كيف أنت جاهل! جئت للحج أو للغمز؟"
Chinesse
在去年春天,我们都去朝圣前阵子,漂亮,善良的女孩谁是我们的。
我的心哀求我:
“去,告诉她我爱她想要什么.....是,是!想说什么,说!“
我告诉我的秘密的心,我听到的反应是:
“小子!你如何无知!你是来朝圣或抛媚眼?“
Korean
모든 순례에 대한 봄에는 작년에 우리가 있었을 사라
수개월 전에, 예쁘고 친절한 소녀 누가 우리와 함께했다내 마음이 나를 위해 구걸했다 :
"말해, 가서 그녀를 난 뭐든간에 있어야 해! 그리고 무슨 말을,하고 싶은 말은 싶은 그녀 ..... 사랑해!"
내 비밀 마음을 얘기, 그리고 대한 응답으로이 말씀을 듣고 :
"이봐! 당신은 무식한 방법이야!거나 순례 온 추파를 던지다가?"
German
Im Frühjahr letzten Jahres waren wir alle für Wallfahrt gegangen
Während zurück, hübsch und freundlich Mädchen, das war mit uns.
Mein Herz war mir zu betteln:
"Geh, sag ihr, ich liebe sie ..... was auch immer sein werden! Und was sagen will, sagen will!"
Ich erzählte meine geheime Herz, und ich hörte als Antwort:
"Junge! Wie Sie unwissend bist Du gekommen, Pilgerfahrt oder liebäugeln?"
French
Au printemps l'année dernière nous étions tous partis pour le pèlerinage
Bien que le dos, jolie et gentille fille qui était avec nous.
Mon cœur était pour me supplier de:
«Allez, lui dire que je l'aime ..... tout ce veut être, l'être! Et ce qui veut dire, mot à dire!"
J'ai dit à mon cœur secret, et j'ai entendu cela à la suite:
«Boy! Comment vous êtes ignorants! Vous venez de pèlerinage ou à lorgner?"
Italian
Nella primavera dello scorso anno eravamo andati tutti al pellegrinaggio
Tempo fa, bella e gentile ragazza che era con noi.
Il mio cuore era pregandomi di:
"Va ', dille che io amo lei ..... qualunque cosa vuole essere, essere! E che cosa vuole dire, dire!"
Ho detto al mio cuore segreto, e ho sentito questo in risposta:
"Ragazzo! Come sei ignorante! venite per pellegrinaggi o ad occhieggiare?"
Spainish
En la primavera del año pasado estábamos todo se ha ido de peregrinación
Tiempo atrás, muy amable y una niña que estaba con nosotros.
Mi corazón me pedía:
"Ve, dile que la amo ..... lo que quiere ser, ser! ¿Y qué quiere decir, por ejemplo!"
Le dije a mi corazón secreto, y oí esto en la respuesta:
"Muchacho! ¿Cómo estás ignorantes! Usted viene de peregrinación o comerse con los ojos de?"
. . .
و بالاخره به زبان پـــارســـــی:
پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم زیارت
برگشتنی یه دختر خوشگل با محبت
همسفر ما شده بود همراهمون میومد
به دست و پام افتاده بود این دل بی مروت
میگفت بروووو بهش بگوووووو
آخه دوسش دارم
میگفت بگو
هرچی میخواد بشه بشه هرچی میخواد بگه،بگه!
راز دلم رو گفتم اینو جواب شنفتم:
تو زواری! پسر! چقدر نادونی! اومدی زیارت یا که چشم چرونی؟
التماس برای نمره : اشک کوسه
.
.
سوار شدن به اتوبوس : یورش
.
.
ترم آخر : بوی خوش زندگی
.
.
تسویه حساب : خط پایان
.
.
عمر دانشجو : بر باد رفته
.
.
مسئول خوابگاه : کارآگاه گجت
.
.
قانون پایستگی واحد :واحد ها نه از بین میروند و نه پاس میشوند بلکه از ترمی به ترم دیگر انتقال میابند
.
.
تقلب چیست؟یک سری اعمال ننگین در صورت این کاره بودن شخص امتحان دهنده آخر عاقبت خوش وخرمی دارد نوع خاصی از هلو برو تو گلو
.
.
شب امتحان شبی که در آن نسکافه و قهوه از والیوم ده هم خواب آورتر می شوند شب رقص و پایکوبی کلمات جزوه و کتاب بر روی سسلسله اعصاب محیطی و مرکزی دانشجو
.
.
دانشجویان ساکن خوابگاه : جنگجویان کوهستان
.
.
دانشجویان پرسر و صدا : گروه لیان شان پو
.
.
خانواده دانشجویان : بینوایان
.
.
انتخاب درس افتاده : زخم کهنه
.
.
اولین امتحان : جدال با سرنوشت
.
.
مراقبین امتحان : سایه عقاب
.
.
تقلب : عملیات سری
.
.
روز دریافت نمره : روز واقعه
.
.
اعتراض دانشجو : بایکوت
.
.
اعتراض برای کیفیت غذا : می خواهم زنده بمانم
.
.
دانشجوی اخراجی : مردی که به زانو در آمد
.
.
آینده تحصیل کرده : دست فروش
.
.
رئیس دانشگاه : مرد نامرئی
.
.
استاد راهنما : گمشده
.
.
دانشجویی که تغییر رشته داده : بازنده
.
.
سرویس دانشگاه : اتوبوسی به سوی مرگ
.
.
کتابخانه دانشگاه : خانه عنکبوتان(به استثنای دانشگاههای علوم پزشکی)
.
.
اتوماسیون تغذیه : آژانس شیشه ای
آیا میدانستید که: در تایوان بشقابهای گندمی درست میشود وافراد بعد از خوردن غذا بشقابهایشان را هم میخورند.
آیا میدانستید که: گوش و بینی درتمام طول عمر انسان در حال رشد میباشند و بزرگتر میشوند.
آیا میدانستید که: آب دریا بهترین ماسک زیبایی پوست میباشد.
آیا میدانستید که: اولین مردمانی که نخ را کشف کردند وموفق به ریسیدن آن شدند ایرانیان بودند.
آیا میدانستید که: بزرگترین دریای دنیا دریای مدیترانه است و عمیقترین نقطه آن به ۴۳۳۰متر میرسد.
آیا میدانستید که: فقط پشه ماده نیش میزند و از پروتین خون مکیده شده جهت تخم گذاری استفاده میکند.
آیا میدانستید که: هر چشم مگس دارای ۱۰ هزار عدسی است.
آیا میدانستید که: مقاومت موش صحرایی در برابر بیآبی بیشتر از شتر است.
آیا میدانستید که: جمعیت میمونهای هند بالغ بر ۵۰ میلیون است.
آیا میدانستید که: یک نوع وزغ وجود دارد که در بدن خود سم کافی برای کشتن ۲۲۰۰ انسان
در اختیار دارد.
آیا میدانستید که: ۳۵۰ هزار نوع کفشدوزک در جهان وجود دارد.
آیا میدانستید که: نوشابه های زرد رنگ، زیانبارتر از نوشابههای سیاه رنگ هستند.
آیا میدانستید که: شش چپ، اندکی از شش راست کوچکتر است تا فضای کافی برای قرارگیری قلب فراهم آید.
آیا میدانستید که: تعداد سلولهای گیرنده بویایی در سگهای معمولی، یک میلیارد و در سگهای شکاری،۴ میلیارد عدد است
آیا میدانستید که: رشد کودک در بهار بیشتر است.
توهمات فانتزی
خانواده مذهبی باشه اسم دخترو بذاره سیندر الله
تو کتابخونه هر وقت از درس خسته میشدی جیغ میزدی!
زنگ بزنی آژانس بین المللی انرژی اتمی، بگی یه ماشین می خوام
آخر شبا رفتگرا سوار جاروهاشون بشن برن خونه
موهات "فر" باشه , روش پیتزا بپزی !
شب خواب ببینی که 1 ماه داری میری سر کار, صبح که بیدار شدی حقوقشو بگیری
پشه ها به جای اینکه خونمون رو بمکن،میومدن چربی های اضافه بدنمون رو می مکیدن
رادیو رو روی یه موج سه متری تنظیم میکردی میرفتی موج سواری
ماهی از آب در بیاد تو ساحل سیگارشو بکشه برگرده تو آب
تو مطب نفر قبل از تو که مي ره تو اطاق دکتر، بري در بزني بگي زود باش
شکست عشقی بخوری بعدا بفهمن طرفت دوپینگی بوده برنده اعلام بشی
همسر دلخواهت رو از بین گزینه های موجود دانلود کنی
سیاست کثیف رو ببری حموم تمیزشه
تو باغچه خونه ت درخت پیتزا داشتی !
هر پشه ای وارد خونه ت شه در جا تبدیل شه به یه تراول 50 تومنی !
رو مانیتورت مگس بشینه، با موس بگیریش، بندازیش تو ریسایکل بین !
سايه ات سفيد باشه
با پرگار مثلث بکشی!
تو گوگل سرچ میکردی "نیمه گم شده ی من " عکساشو واست میاورد راحت پیداش میکردی!!!
شامپو ضدِ شوره بخوری ، دلشوره هات تموم بشه...
ویروس HIV بیاد تو بدنت سل بگیره بره !!!
آهنربا 4 تا قطب داشت:مثبت ، منفی ، ضرب ، تقسیم
روی رادیو، تور بکشی بشه رادیاتور
با تور مسافرتی ماهی گیری کنی
درخت خرما و گردو رو پیوند بزنی خرما گردوئی بده !
رگ قلبت بگیره به جای اینکه بالون بزنن پاراگلایدر بزنن
واسه کاردستی ِ مدرسه یه ساختمون ِ هشت طبقه ی 32 واحدی ِ اسکلت فلزی ببری
یه دختر رو برات نشون کنند با سنگ بزنیش
بوق زدن ممنوع باشه ماشینتو بذاری رو ویبره
چشم و مغز و قلبمون یه جلسه تشکیل بدن تکلیفشونو با ما روشن کنن
بهار که شد همهی چراغ راهنماها سبز شن تا آخر بهار!
برق که میره پشتش یه کاسه آب بریزی به سلامت برگرده ...
هيچ وقت شخصيت خودت رو واسه كسى تشريح نكن! چون كسى كه دوست داره بهش احتياجى نداره و كسى ازت بدش مياد باور ش نمى كنه!
وقتي دائم ميگى گرفتارم هيچوقت آزاد نميشى!
وقتى دائم ميگى وقت ندارم هيچوقت زمان پيدا نميكنى!
وقتي دائم ميگى فردا انجامش ميدم اونوقت فرداى تو هيچوقت نمياد!
وقتى صبح ها از خواب بيدار ميشيم ما دو راه داريم!
برگرديم بخوابيم و روياهامون رو ببينيم!
يا بيدار شيم و روياهامون رو دنبال كنيم!
انتخاب با شماست...
ما كسايى رو كه به فكرمون هستن رو به گريه مى اندازيم...
ما گريه مى كنيم براى كسايى كه به فكرمون نيستن...
و ما به فكر كسايى هستيم كه هيچوقت برامون گريه نمى كنن...
اين حقيقت زندگى يه... عجيبه ولى حقيقت داره...
اگه اين رو بفهمى هيچوقت براى تغيير دير نيست...
زندگى برگ بودن در مسير باد نيست...
امتحان ريشه هاست...
ريشه هم هرگز اسير باد نيست...
زندگى چون پيچك است... انتهايش مى رسد پيش خدا...
وقتى تو خوشى و شادى هستى عهد و پيمان نبند...
وقتى ناراحتى جواب نده...
وقتى عصبانى هستى تصميم نگير...
دوباره فكر كن... عاقلانه رفتار كن...
پدر گرامی! مباحثات به اصطلاح سیاسی شما با عباس آقا میوه فروش، ممکن بود به قیمت جاگذاشتن اینجانب بر روی یک گونی خیار گندیده تمام شود! به نظر بنده؛ شما به عنوان یک طرفدار دوآتشه برنامه های مبتذلی چون «باغ خاله شادونه» و «اخبار بیست و سی»، اصولا نباید ادعای شعور سیاسی داشته باشید!
بعد از این حادثه به این نتیجه رسیدم که سیب زمینی بودن مامان گلم در زمینه سیاست، بزرگترین شانس زندگی غیر سیاسی من بوده است!
خانوم مادر! جیغ زدن شما هنگام شناسایی اجسام داخل خانه توسط حس چشایی من، نه تنها کمکی به رشد فکری من نمی کنه، بلکه برای دبی شیر شما هم مضر است !!! لازم به ذکر است که سوسک هم یکی از اجسام داخل خانه محسوب می شود
پدر محترم! هنگام دستچین کردن میوه، از دادن من به بغل اصغر آقای سبزی فروش خودداری نمایید. چشمهای تلسکوپی، گوشهای ماهواره ای و سیبیلهای دم الاغی اش مرا به یاد قرضهای شما می اندازد !مخصوصاً وقتی که چشمهای خود را گشاد کرده، و با تکان دادن سر و لبهایش " بول بول بول بول" می کند! زهرمار، درد، مرض، کوفت ! الهی کف شامپو تو چشت! شب بخوابی خواب بد ببینی ! جیش کنی تو شلوارت
مادر عزیز! سپردن شخص شخیص اینجانب، به دختر همسایه طبقه پایین، نقض آشکار کنوانسیون منع آزار کودکان بوده و قابل پیگیری در مجامع ذی صلاح می باشد!
نظر به اینکه؛ این وحشی بیابانی در غیاب شما و در اوج غلیان علاقه و محبت، اقدام به امر شنیع گاز گرفتن لپهای بی پناه بنده می نماید! تصور اینکه این لپهای صاب مرده، مثل لپهای سگ نفهم کارتون تام و جری آویزان شود، اصلا جالب نیست! اصلا!
پدر گرامی! این حجم از زی زی بودن شما لکه ننگی بر بیست هزار سال تاریخ پر افتخار زندگی ذکور است! مقایسه ابهت و جنم پدر بزرگ با زن ذلیلی شما، گاهی این توهم کذا را در ذهن آدم ایجاد می کند که؛ لابد نسل ما باید کهنه بچه هم بشوید!
مادر عزیز! بنابر اصل پایستگی شصت پا، هیچ انگشت شصت پایی با خورده شدن تمام نمی شود! پس لطفا کاسه داغتر از آش نشوید و اینقدر با جیغ و داد و اخ و تخ، اذهان عمومی و خصوصی را مشوش نکنید! خوردن انگشت پا یک مساله داخلی بوده و لزومی به رسانه ای شدن قضیه نیست!
پدر گرامی! کله صبح زمان مناسبی برای طرح بهانه «از صبح تا شب به خاطر یک لقمه نون سگ دو زدم!» نیست! بپر از سر کوچه یک قوطی شیر خشک بگیر! شیر خانومتان علیرغم عدم اعمال سهمیه بندی روی شیر، کفاف امورات ما را نمی کند!
مادر عزیز! هنگامی که فوران آلام و مصائب عمیق فلسفی و غیر فلسفی روح لطیف بنده، در قالب گریه بروز می کند، لفظ «وق نزن بچه!» تعبیر چندان زیبایی برای این دست احساست اهورایی نیست البته!
لااقل از گریه های شما در هنگام مشاهده فیلمهای بی مزه هندی معقولتر به نظر می رسد!
پدر گرامی! در تمام مدتی که شما در کمال محبت، بنده را «سرپایی» می گیرید، من شدیدا به این نکته فکر می کنم که ؛
«باید شاشید وسط این زندگی که آدم توی توالت هم نمی تونه تنها باشه!»
(شش سال اوّل زندگی):
• گریه نکن
• شیطونی نکن
• دست تو دماغت نکن
• تو شلوارت پی پی نکن
• مامانت رو اذیّت نکن
• روی دیوار نقاشی نکن
• انگشتت رو تو پریز برق نکن
• دمپایی بابا رو پات نکن
• به خورشید نگاه نکن
• شبها تو جات جیش نکن
• تو کمد مامان فضولی نکن
• با اون پسر بی تربیته بازی نکن
• اسباب بازی ها رو تو دهنت نکن
• تو خونه شمسی خانوم رو نگاه نکن
• دماغت رو تو لوله جاروبرقی نکن
بقیه در ادامه مطلب ....
1. سیگار کشیدن باعث میشه شما هرچه سریعتر از شر سلامتی و زندگی به امید خدا خلاص بشید و بتونید پا به عرصه های جدیدتری از جمله جهان آخرت بگذارید و تجربه های جدید کسب کنید...
2. اگه سیگار بکشین یه سرفه هایی می کنین که همچین سر جیگرتون حال میاد که انگار قولنج ریه تون رو گرفته باشن! منظورم اینه ششتون حال میاد...
3. اگه سیگار بکشین می تونید با کوچه پس کوچه های اطراف خونه، پشت بام، زیر زمین و دیگر جاهایی که تا حالا زیاد بهشون توجه نکردین بیشتر آشنا بشین...
4. اگه سیگاری بشین توی محیط های سربسته و عمومی از دست سیگاری ها حرص نمی خورین و این خودش باعث میشه آرامش اعصاب داشته باشین...
5. اگه سیگار بکشین با ادکلن، عطر و دئودورانت های ارزون قیمت و همچنین انواع آدامس های P.K ، Relax ، خروس نشان و غیره، آشناتر میشین و به آدمی خوشبو با دندونای سفید تبدیل میشید...
6. اگه سیگاری بشین با سوپری سر کوچتون بیشتر رفیق میشین! طوری که اگه یه روز نرین سراغش دلش براتون تنگ میشه...
7. اگه سیگاری بشین توی شهرای بزرگ که هوای آلوده دارن راحت تر میتونین زندگی کنین...
8. اگه سیگاری بشین برای مواقع بیکاری، بیعاری، بیخوابی، بیداری، بیزاری، بیذاتی، بیماری، سیرابی، لیوانی، خیشاحی (منظور همون خوشحالیه)، نیراحی (ناراحتی) و سایر مواقع بهترین امکان رو در اختیار دارین...
9. اگه سیگاری بشین وقتی با اقوام و دوستان به پیک نیک میرین، موقع روشن کردن آتیش می تونین روش روشن کردن فندک یا کبریت در میان باد و بوران رو به اونا نشون بدین و خودتون رو به عنوان یک قهرمان ملی معرفی کنید...
جواب سلام را با علیک بده ،
جواب تشکر را با تواضع،
جواب کینه را با گذشت،
جواب بی مهری را با محبت،
جواب ترس را با جرأت،
جواب دروغ را با راستی،
جواب دشمنی را با دوستی،
جواب زشتی را به زیبایی،
جواب توهم را به روشنی،
جواب خشم را به صبوری،
جواب سرد را به گرمی،
جواب نامردی را با مردانگی،
جواب همدلی را با رازداری،
جواب پشتکار را با تشویق،
جواب اعتماد را بی ریا،
جواب بی تفاوت را با التفات،
جواب یکرنگی را با اطمینان،
جواب مسئولیت را با وجدان،
جواب حسادت را با اغماض،
جواب خواهش را بی غرور،
جواب دورنگی را با خلوص،
جواب بی ادب را با سکوت،
جواب نگاه مهربان را با لبخند،
جواب لبخند را با خنده،
جواب دلمرده را با امید،
جواب منتظر را با نوید،
جواب گناه را با بخشش،
و
هیچ وقت هیچ چیز و هیچ کس را بی جواب نگذار ...
مطمئن باش هر جوابی بدهی
یک روزی
یک جوری
یک جایی
به تو باز می گردد ...
سن 14 سالگي : تازه توي اين سن، هر رو از بر تشخيص ميدن . اول بدبختي
سن 15 سالگي : ياد مي گيرن که توي خيابون به مردم نگاه کنن ... از قيافه خودشون بدشون مي ياد
سن 16 سالگي : توي اين سن اصولا راه نميرن، تکنو مي زنن ... حرف هم نمي زنن ، داد مي زنن ... با راکت تنيس هم گيتار مي زنن
سن 17 سالگي : يه کمي مثلا آدم ميشن ... فقط شعرهاشون و بلند بلند مي خونن ... يادش به خير اون روزها که تکنو نبود راک ن رول مي خوندن
سن 18 سالگي : هر کي رو مي بينن تا پس فردا عاشقش ميشن ... آخ آخ ...آهنگ هاي داريوش مثل چسب دو قلو بهشون مي چسبه
سن 19 سالگي : دوست دارن ده تا رو در آن واحد داشته باشن ... تيز ميشن ... ابي گوش ميدن
سن 20 سالگي : از همه شون رو دست مي خورن ...ستار گوش ميدن که نفهمن چي شده
سن 21 سالگي : زندگي رو چيزي غير از این بچه بازيها مي بينن ... مثلا عاقل مي شن
سن 22 سالگي : نه مي فهمن که زندگي همش عشقه ... دنبال يه آدم حسابي مي گردن
سن 23 سالگي : يکي رو پيدا ميکنن اما مرموز ميشن ... ديدشون عوض مي شه
سن 24 سالگي : نه... اون با يه نفر ديگه هم دوسته ...اصلا لياقت عشق منو نداشت
سن 25 سالگي : عشق سيخي چند؟ ... طرف بايد باباش پولدار باشه... حالا خوشگل هم باشه بد نيست
سن 26 سالگي : اين يکي ديگه همونيه که همهء عمر مي خواستم ... افتخار ميدين غلامتون باشم ؟
سن 27 سالگي : آخيش
سن 28 سالگي : کاش قلم پام مي شکست و خواستگاري تو نميومدم
دخترها و ديدگاهشون از زندگي اجتماعي در سنين مختلف
سن 14 سالگي : تا پارسال هر کي بهشون مي گفت چطوري؟ ميگفتن ... خوبم مرسي ... حالا ميگن مرسي خوبم
سن 15 سالگي : هر کي بهشون بگه سلام ... ميگن عليک سلام ... نقاشيشون بهتر ميشه » بتونه کاري و رنگ آميزي
سن 16 سالگي : يعني يه عاشق واقعيند ... فردا صبح هم ميخوان خودکشي کنن ... شوخي هم ندارن
سن 17 سالگي : نشستن و اشک مي ريزن ... بهشون بي وفايي شده ... کوران حوادث
سن 18 سالگي : ديگه اصلا عشق بي عشق ... توي خيابون جلوي پاشون رو هم نگاه نمي کنن
سن 19 سالگي : از بي توجهي يه نفر رنج مي برن ... فکر مي کنن اون يه آدم به تمام معناست
سن 20 سالگي : نه , نه ... اون منو نمي خواست آخرش منو يه کور و کچلي مي گيره ... مي دونم
سن 21 سالگي : فقط سن 27-28 سالگي قصد ازدواج دارن ، فقط
سن 22 سالگي : خوش تيپ باشه ، پولدار باشه ، تحصيلکرده باشه ، قد بلند باشه ، خوش لباس باشه ... آخ که چي نباشه
سن 23 سالگي : همهء خواستگارا رو رد مي کنن
سن 24 سالگي : زياد مهم نيست که چه ريختييه يا چقدر پول داره ، فقط شجاع باشه ، ما رو به اون چيزي که نرسيديم برسونه
سن 25 سالگي : اااااااه ، پس چرا ديگه هيچکي نمي ياد... هر کن ميخواد باشه ، باشه
سن 26 سالگي : يه نفر مي ياد ، همين خوبه ، بله
سن 27 سالگي : آخيش
سن 28 سالگي : کاش قلم پات مي شکست و خواستگاري من نميومدي
اگر به لبههای تصویر نگاه کنید یا چشمتان را روی آن بچرخانید، به احتمال زیاد شما هم میتوانید حرکت این ستاره دریایی را ببینید. البته، این تصویر ثابت است و هیچ حرکتی هم در آن اتفاق نمیافتد. مانند همه خطاهای بصری، این که میبینید ستاره دریایی درون این تصویر میچرخد، خطایی است که مغز شما در پردازش اطلاعات بصری مرتکب آن میشود. در واقع مغزتان فریب میخورد و گزارش میکند چیزی را دیده، که اصلا اتفاق نیفتاده است.
این تصویر که یکی از برندگان مسابقه خطاهای بصری سال ۲۰۱۲ است، از پدیده پیرامون شناور استفاده میکند که باعث میشود در جایی که حرکت وجود ندارد، مغز ما حرکت ببیند. کنتراست متفاوت بین رنگها، کلید این پدیده در مورد این تصویر است که باعث میشود خیال کنیم ستاره دریایی و زمینهاش در جهت مخالف هم میچرخند.
این تصویر توسط کایا نوآ، که در واقع نام مستعار نقاش حیاتوحش، جو هاتمن است، خلق شده است. مسابقه خطاهای بصری هر ساله توسط جامعه همبستگی عصبی و با هدف عمومیسازی تلاشهای محققین در زمینه خطاهای بصری برگزار میشود.
این نرم افزار به شما این امکان را می دهد که بتوانید به راحتی از طریق بلوتوث تلفن همراهتان؛
شماره تلفن همراه دیگران را بدست آورید، بدون اینکه آن ها متوجه شوند.
نکته: این روش در صورتی که بلوتوث تلفن همراه شخص مورد نظر روشن باشد امکان پذیر است!
این نرم افزار در تمامی گوشی ها قابل اجرا می باشد...
حجم: ۱۷۲.۹۸کیلوبایت
دانلود نرم افزار
چندسال پیش یکروز جلوی تلویزیون دراز کشیده بودم، فوتبال نگاه می کردم و تخمه می خوردم. ناگهان پدرو مادر و آبجی بزرگ و خان داداش سرم هوار شدند و فریاد زدند که:« ای عزب! ناقص! بدبخت! بی عرضه! بی مسئولیت! پاشو برو زن بگیر.
رفتم خواستگاری؛ دختر پرسید: « مدرک تحصیلی ات چیست »؟ گفتم:« دیپلم تمام »! گفت:« بی سواد! امل! بی کلاس! ناقص العقل! بی شعور! پاشوبرو دانشگاه.
رفتم ...چهار سال دانشگاه لیسانس گرفتم ......
برگشتم؛ رفتم خواستگاری؛ پدر دختر پرسید:« خدمت رفته ای »؟ گفتم:« هنوز نه »؛ گفت:« مردنشده نامرد! بزدل! ترسو! سوسول! بچه ننه! پاشو برو سربازی ».
رفتم دو سال خدمت سربازی را انجام دادم.
برگشتم؛ رفتم خواستگاری؛ مادر دختر پرسید:« شغلت چیست »؟ گفتم: « فعلا کار گیر نیاوردم »؛ گفت:« بی کار! بی عار! انگل اجتماع! تن لش! علاف! پاشو برو سر کار ».
رفتم کار پیدا کنم؛ گفتند:« سابقه کار می خواهیم »؛
رفتم سابقه کار جور کنم؛ گفتند:« باید کار کرده باشی تا سابقه کار بدهیم ».
دوباره رفتم کار کنم؛ گفتند: « باید سابقه کار داشته باشی تا کار بدهیم».
برگشتم؛ رفتم خواستگاری؛ گفتم: « رفتم کار کنم گفتند سابقه کار، رفتم سابقه کار جور کنم گفتند باید کار کرده باشی ». گفتند:« برو جایی که سابقه کار نخواهد ».
رفتم جایی که سابقه کار نخواستند. گفتند:« باید متاهل باشی ».
برگشتم؛ رفتم خواستگاری؛ گفتم:« رفتم جایی که سابقه کار نخواستند گفتند باید متاهل باشی ». گفتند:« باید کار داشته باشی تا بگذاریم متاهل شوی ».
رفتم؛ گفتم:«باید کار داشته باشم تا متاهل بشوم». گفتند:« باید متاهل باشی تا به تو کار بدهیم ».
برگشتم؛ رفتم نیم کیلو تخمه خریدم دوباره دراز کشیدم جلوی تلویزیون و فوتبال نگاه کردم...
صداقت با دروغگو،
و مهربانی با سنگدل …
.
.
.
.
در روزگاری که خنده مردم از زمین خوردن توست،
پس برخیز تا چنین مردمی بگریند …
.
.
.
درصد کمی از انسانها نود سال زندگی می کنند
مابقی یک سال را نود بار تکرار می کنند
.
.
.
نصف اشباهاتمان ناشی از این است که
وقتی باید فکر کنیم، احساس می کنیم
و وقتی که باید احساس کنیم، فکر می کنیم
.
.
.
سر آخر، چیزی که به حساب می آید تعداد سال های زندگی شما نیست
بلکه زندگی ایی است که در آن سالها کرده اید
.
.
.
همیشه در زندگیت جوری زندگی کن که
“ای کاش”
تکیه کلام پیریت نشود
.
.
.
مشکلات امروز تو برای امروز کافی ست،
مشکلات فردا را به امروز اضافه نکن …
.
.
.
اگر حق با شماست، خشمگین شدن نیازی نیست
و اگر حق با شما نیست، هیـچ حقی برای عصبانی بودن ندارید …
.
.
.
ما خوب یاد گرفتیم در آسمان مثل پرندگان باشیم و در آب مثل ماهی ها،
اما هنوز یاد نگرفتیم روی زمین چگونه زندگی کنیم
.
.
.
فریب مشابهت روز و شبها را نخوریم
امروز، دیروز نیست
و فردا امروز نمیشود …
.
.
.
یادمان باشد که : آن هنگام که از دست دادن عادت می شود
به دست آوردن هم دیگر آرزو نیست …
.
.
.
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور
و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان
.
.
.
برای دوست داشتن وقت لازم است،
اما برای نفرت
گاهی فقط یک حادثه یا یک ثانیه کافی است.
.
.
.
گاه در زندگی، موقعیت هایی پیش می آید که انسان
باید تاوان دعاهای مستجاب شده خود را بپــردازد.
.
.
.
نتیجه زندگی، چیزهایی نیست که جمع می کنیم
بلکه قلبهایی است که جذب میکنیم
.
.
.
زیباترین عکس ها در اتاق های تاریک ظاهر می شوند؛
پس هر موقع در قسمتی تاریک از زندگی قرار گرفتی،
بدان که خدا می خواهد تصویری زیبا از تو بسازد.
.
.
.
هیچ انتظاری از کسی ندارم!
و این نشان دهنده قدرت من نیست !
مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است
.
.
.
برای زنده ماندن دو خورشید لازم است؛
یکی در آسمان و یکی در قلب …
.
.
.
در جستجوی قلب زیبا باش نه صورت زیبا
زیرا هر آنچه زیباست همیشه خوب نمی ماند
امـا آنچه خوب است همیشه زیباست …
.
.
.
هیچ وقت رازت رو به کسی نگو؛
وقتی خودت نمیتونی حفظش کنی،
چطور انتظار داری کس دیگه ایی برات راز نگه داره؟
.
.
.
عجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم؛
بعد از گذشت چند ساعت به کلاهبرداری !
بعد از چند روز به دوستی
بعد از چند ماه به همکاری
بعد از چند سال به همسایه ایی …
اما بعد از یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم !
دیگر وقت آن رسیده که اعتمادی فراتر آنچه می بایست را به او ببخشیم.
او که یگانه است و شایسته …
زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت.
شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود و
اشکهایش را پاک میکرد و فنجانی قهوه مینوشید پیدا کرد …
در حالی که داخل آشپزخانه میشد پرسید: چی شده عزیزم که این موقع شب اینجا نشستی؟!
شوهرش نگاهش را از دیوار برداشت و گفت:
هیچی فقط اون وقتها رو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات کرده بودیم. یادته ؟!
زن که حسابی تحت تاثیر قرار گرفته بود، چشمهایش پر از اشک شد و گفت:
آره یادمه.شوهرش ادامه داد: یادته پدرت که فکر میکردیم مسافرته ما رو توی اتاقت غافلگیر کرد؟!
زن در حالی که روی صندلی کنار شوهرش مینشست گفت: آره یادمه، انگار دیروز بود!
مرد بغضش را قورت داد و ادامه داد: یادته پدرت تفنگ رو به سمت من نشونه گرفت و گفت:
یا با دختر من ازدواج میکنی یا ۲۰ سال میفرستمت زندان آب خنک بخوری؟!
زن گفت : آره عزیزم اون هم یادمه و یک ساعت بعدش که رفتیم محضر و…!
مرد نتوانست جلوی گریهاش را بگیرد و گفت: اگه رفته بودم زندان امروز آزاد میشدم !!!
جوانی می خواست زن بگیرد به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند. پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد و گفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد.
جوان گفت : شنیده ام قد او کوتاه است.
پیرزن گفت : اتفاقا این صفت بسیار خوبی است ، زیرا لباس های خانم ارزان تر تمام می شود.
جوان گفت : شنیده ام زبانش هم لکنت دارد.
پیرزن گفت : این هم دیگر نعمتی است زیرا می دانید که عیب بزرگ زن ها پرحرفی است اما این دختر چون لکنت زبان دارد پرحرفی نمی کند و سرت را به درد نمی آورد.
جوان گفت : خانم همسایه گفته است چشمش هم معیوب است.
پیرزن گفت : درست است ، این هم از خوشبختی هاست که کسی مزاحم آسایش شما نمی شود و به او طمع نمی کند.
جوان گفت : شنیده ام پایش هم می لنگد و این عیب بزرگی است.
پیرزن گفت : شما تجربه ندارید ، نمی دانید که این صفت باعث می شود که خانمتان کمتر از خانه بیرون برود و علاوه برسالم ماندن ، هر روز هم از خیابان گردی ، خرج برایت نمی تراشد.
جوان گفت : این همه کنار ، ولی شنیده ام که عقل درستی هم ندارد.
پیرزن گفت : ای وای ، شما مردها چقدر بهانه گیر هستید ، پس یعنی می خواستی عروس به این نازنینی ، این یک عیب کوچک را هم نداشته باشد.!!!
چند روز به کریسمس مانده بود که به یک مغازه رفتم تا برای نوه ی کوچکم عروسک بخرم. همان جا بود که پسرکی را دیدم که یک عروسک در بغل گرفت و به خانمی که همراهش بود گفت: “عمه جان…” اما زن با بی حوصلگی جواب داد: “جیمی، من که گفتم پولمان نمی رسد!”
زن این را گفت و سپس به قسمت دیگر فروشگاه رفت. به ارامی از پسرک پرسیدم: “عروسک را برای کی می خواهی بخری؟” با بغض گفت: “برای خواهرم، ولی می خوام بدم به مادرم تا او این کادو را برای خواهرم ببرد.” پرسیدم: “مگر خواهرت کجاست؟” پسرک جواب داد خواهرم رفته پیش خدا، پدرم میگه مامان هم قراره بزودی بره پیش خدا”
پسر ادامه داد: “من به پدرم گفتم که از مامان بخواهد که تا برگشتنم از فروشگاه منتظر بماند. “بعد عکس خودش را به من نشان داد و گفت: “این عکسم را هم به مامان می دهم تا آنجا فراموشم نکند، من مامان را خیلی دوست دارم ولی پدرم می گوید که خواهرم آنجا تنهاست و غصه می خورد.”
پسر سرش را پایین انداخت و دوباره موهای عروسک را نوازش کرد. طوری که پسر متوجه نشود، دست به جیبم بردم و یک مشت اسکناس بیرون آوردم. از او پرسیدم: “می خواهی یک بار دیگر پولهایت را بشماریم، شاید کافی باشد!” او با بی میلی پولهایش را به من داد و گفت: “فکر نمی کنم چند بار عمه آنها را شمرد ولی هنوز خیلی کم است ”
من شروع به شمردن پولهایش کردم. بعد به او گفتم: “این پولها که خیلی زیاد است،حتما می توانی عروسک را بخری!”
پسر با شادی گفت: “آه خدایا متشکرم که دعای مرا شنیدی!”
بعد رو به من کرد وگفت: “من دلم می خواهد که برای مادرم هم یک گل رز سفید بخرم، چون مامان گل رز خیلی دوست دارد، آیا با این پول که خدا برایم فرستاده می توانم گل هم بخرم؟”
اشک از چشمانم سرازیر شد، بدون اینکه به او نگاه کنم، گفتم:” بله عزیزم، می توانی هر چقدر که دوست داری برای مادرت گل بخری.”
چند دقیقه بعد عمه اش بر گشت و من زود از پسر دور شدم و در شلوغی جمعیت خودم را پنهان کردم.
فکر آن پسر حتی یک لحظه هم از ذهنم دور نمی شد؛ ناگهان یاد خبری افتادم که هفته ی پیش در روزنامه خوانده بودم: “کامیونی با یک مادر و دختر تصادف کرد دختر در جا کشته شده و حال مادر او هم بسیار وخیم است.”
فردای آن روز به بیمارستان رفتم تا خبری به دست آورم. پرستار بخش خبر نا گواری به من داد: “زن جوان دیشب از دنیا رفت.”
اصلانمی دانستم آیا این حادثه به پسر مربوط می شود یا نه، حس عجیبی داشتم. بی هیچ دلیلی به کلیسا رفتم. در مجلس ترحیم کلیسا، تابوتی گذاشته بودند که رویش یک عروسک، یک شاخه گل رز سفید و یک عکس بود...
نقل است که ناصرالدین شاه وقتی به اولین سفر اروپایی خود رفت در کاخ ورسای و توسط پادشاه فرانسه- یکی از همین لویی هایی که امروز تبدیل به میز و صندلی شده اند- از او پذیرایی شد، بعد از مراسم شام، اعلیحضرت سلطان صاحب قران به قضای حاجتش نیاز اوفتاد و با راهنمایی یکی از نوکرها به سمت یکی از توالتهای کاخ ورسای هدایت شد.
سلطان صاحبقران بعد از ورود به دستشویی هرچه جستجو کرد چیزی شبیه به “موال” های سنتی خودمان پیدا نکرد و در عوض کاسهای دید بزرگ که معلوم نبود به چه کار میآید، غرورش اجازه نمیداد که از نوکر فرانسوی بپرسد که چه بکند پس از هوش خود استفاده کرد و دستمال مبارکش را بر زمین پهن کرد و همان جا...!
حاجت که برآورده شد سلطان مانده بود و دستمالی متعفن؛ این بار با فراغ خاطر نگاهی به اطراف انداخت و پنجرهای دید گشوده بر بالای دیوار و نزدیک به سقف که در دسترس نبود پس چهار گوشهی دستمال را با محتویات ملوکانهاش گره زد و سر گره را در دست گرفت و بعد از این که چند بار آن را دور سر گرداند، تا سرعت و شتاب لازم را پیدا کند، به سوی پنجرهی گشوده پرتاب کرد تا مدرک جرم را از صحنهی جنایت دور کرده باشد.
گویا نشانه گیری ملوکانه خوب نبوده چون دستمال بعد از اصابت به دیوار باز میشود و محتویات آن به در و دیوار و سقف میپاشد. وضع از اول هم دشوارتر میشود. سلطان، بالاجبار، غرور را زیر پا میگذارد، از دستشویی بیرون میرود و به نوکری که آن پشت در انتظار بود کیسه ای پول طلا نشان میدهد و میگوید این را به تو میدهم اگر این کثافت کاری که کرده ام رفع و رجوع کنی.
میگویند نوکر فرانسوی در جواب ایشان تعظیم میکند و میگوید من دو برابر این سکهها به اعیلحضرت پادشاه تقدیم خواهم کرد اگر بگویند با چه ترفندی توانسته اند روی سقف خرابکاری کنند!!
پس از خواندن سوال در عرض فقط 5 ثانیه به آن جواب درست را بدهید در پایان تعداد پاسخ های درست شما ضرب در 10 میشود و میزان آی کیو شما را نشان می دهد.
سوال ها :
1 – بعضی از ماهها 30 روز دارند بعضی 31 روز چند ماه 29 روز دارد؟
2 – اگر دکتر به شما 3 قرص بدهد و بگوید هر نیم ساعت 1 قرص بخور چقدر طول می کشد تا تمام قرص ها خورده شود؟
3 – من ساعت 8 شب به رختخواب رفتم و ساعتم را کوک کردم که ساعت 9 صبح زنگ بزند وقتی با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم چند ساعت خوابیده بودم؟
4 – عدد 30 را به نیم تقسیم کنید و عدد 10 را به حاصل آن اضافه کنید چه عددی به دست می آید؟
5 – مزرعه داری 17 گوسفند زنده داشت تمام گوسفندهایش به جز 9 تا مردند چند گوسفند زنده برایش باقی مانده است ؟
6 – اگر تنها یک کبریت داشته باشید و وارد یک اتاق سرد شوید که در آن یک بخاری نفتی یک چراغ نفتی و یک شمع باشد اول کدام یک را روشن می کنید؟
7 – فردی خانه ای ساخته که هر چهار دیوار آن به سمت جنوب پنجره دارد خرسی بزرگ به این خانه نزدیک می شود این خرس چه رنگی است؟
8 - فرض کنید در یک مسابقه دوی سرعت شرکت کرده اید. شما از نفر دوم سبقت می گیرید حالا نفر چندم هستید؟
9 - اگر شما توی همون مسابقه از نفر آخر سبقت بگیرید، نفر چندم خواهید شد ؟
ریاضیات فریبنده !!! این سوأل رو فقط ذهنی حل کنید ( از قلم و کاغذ و ماشین حساب استفاده نکنید ! )
10 - عدد 1000 رو فرض کنید. 40 رو به اون اضافه کنید. حاصل رو با یک 1000 دیگه جمع کنید. عدد 30 رو به جواب اضافه کنید. با یک هزار دیگه جمع کنید. حالا 20 تا دیگه به حاصل جمع، اضافه کنید. 1000 تای دیگه جمع کنید و نهایتاً 10 تا دیگه به حاصل اضافه کنید. حاصل جمع بالا چنده ؟
جوابها در ادامه مطلب...
ما در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا هستیم.
یک دانشجوی دختر با موهای قرمزکه از چهرهاش پیداست اروپایی است،
سینی غذایش را تحویل میگیرد و سر میز مینشیند.
سپس یادش میافتد که کارد و چنگال برنداشته، بلند میشود تا آنها را بیاورد.
وقتی برمیگردد، با شگفتی مشاهده میکند که یک مرد سیاهپوست،
احتمالا اهل ناف آفریقا (با توجه ...به قیافهاش)، آنجا نشسته
و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست!
بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را
در وجود خودش احساس میکند. اما بهسرعت افکارش را تغییر میدهد
و فرض را بر این میگیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمینۀ اموال شخصی
و حریم خصوصی آشنا نیست.
او حتی این را هم در نظر میگیرد که شاید مرد جوان پول کافی
برای خرید وعدۀ غذاییاش را ندارد.
در هر حال، تصمیم میگیرد جلوی مرد جوان بنشیند
و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند.
جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ میدهد.
دختر اروپایی سعی میکند کاری کند؛
اینکه غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود.
به این ترتیب، مرد سالاد را میخورد، زن سوپ را،
هر کدام بخشی از تاس کباب را برمیدارند، و یکی از آنها ماست را میخورد
و دیگری پای میوه را. همۀ این کارها همراه با لبخندهای دوستانه است؛
مرد با کمرویی و زن راحت، دلگرمکننده و با مهربانی لبخند میزنند.
آنها ناهارشان را تمام میکنند.
زن اروپایی بلند میشود تا قهوه بیاورد.
و اینجاست که پشت سر مرد سیاهپوست، کاپشن خودش را آویزان
روی صندلی پشتی میبیند، و ظرف غذایش را که دستنخورده روی میز مانده است.
توضیح پائولو کوئلیو:
من این داستان زیبا را به همۀ کسانی تقدیم میکنم که
در برابر دیگران با ترس و احتیاط رفتار میکنند
و آنها را افرادی پایینمرتبه میدانند.
داستان را به همۀ این آدمها تقدیم میکنم
که با وجود نیتهای خوبشان، دیگران را از بالا نگاه میکنند
و نسبت به آنها احساس سَروَری دارند.
چقدر خوب است که همۀ ما خودمان را از پیشداوریها رها کنیم،
وگرنه احتمال دارد مثل احمقها رفتار کنیم؛
مثل دختر بیچارۀ اروپایی که فکر میکرد در بالاترین نقطۀ تمدن است،
در حالی که آفریقاییِ دانشآموخته به او اجازه داد از غذایش بخورد،
و همزمان میاندیشید: «این اروپاییها عجب خُلهایی هستند!»
مردی پس از دریافت حقوقش فهمید که ۲۵ دلار به او اضافه پرداخت شده است. او از این بابت به کار فرمایش چیزی نگفت. از سوی دیگر کار فرما به اشتباهش پی برد و ۲۵ دلار اضافی را از حقوق ماه آینده او کسر کرد. مرد بی درنگ نزد کارفرما رفت و به او گفت که حقوقش کامل نیست. کار فرما پاسخ داد: چرا ماه گذشته که پول بیشتری دریافت کردی، یک کلمه بر زبان نیاوردی؟ مرد گفت: میتوان از یک اشتباه چشم پوشی کرد اما در صورت تکرار اشتباه نمیتوان ساکت و خاموش ماند.
اگر می خواهید بدانید که نسبت به دیگران چقدر خوشبخت هستید ، پرسشنامه زیر را تکمیل کنید.
1 ـ وقتی مسابقه ای را می بازم از آن لذت نمی برم.درست غلط
2 ـ وقتی کسی درباره من لطیفه ای می گوید از آن لذت می برم.
درست غلط
3 ـ وقتی کسی از دوستانم در حضور من جایزه ای را می برد خوشحال می شوم.درست غلط
4 ـ اگر کسی در صف از من جلو بزند اعتراض می کنم.
درست غلط
5 ـ خیلی زود از سرگرمیها و تفریحات حوصله ام سر می رود
.درست غلط
6 ـ اغلب روزها خیال پردازی می کنم.
درست غلط
7 ـ آرزوهای زیادی دارم.
درست غلط
8 ـ بیش از اندازه چاق هستم.درست غلط
9 ـ از خواندن رمان لذت می برم.
درست غلط
10 ـ از خوابیدن متنفرم
درست غلط
11 ـ فکر می کنم جذاب هستم.
درست غلط
12 ـ انتقادات را به خوبی پذیرا می شوم.
درست غلط
جواب در ادامه مطلب...
شما یک کاراکتر و شخصیت جهانی( حتی ایرانی ) اعم از هنرمند ورزشکار سیاستمدار حتی کارتون یا هر چیز دیگه ای رودر مغزتون انتخاب میکنید و این سیستم بسیار هوشمند با پرسیدن 10 الی 20سئوال بسته به سختی مورد انتخاب شده و دقت شما در پاسخ به سئوالات در کمال شگفتی عکس طرفو تحویلتون میده, مطمئن باشید از عملکرد این سایت شگفت زده خواهید شد. هر چه در پاسخ به سئوالات دقیقتر عمل کنید زودتر نتیجه خواهید گرفت. پاسخها 5 گزینه ای است.. بلی - خیر -نمیدانم -احتمالآ بله و احتمالآ خیر.. اگر بار اول به جواب نرسیدید ادامه را بزنید تا سیستم بتواند با پرسیدن چندسئوال دیگر مورد را حدس بزند.
دیشب رفتم استخر,بعداز شنا اومدم لباسامو بپوشم دیدم رو موبایلم 4 تا میس کاله 6 تا اس ام اس از دوس دخترم:
اس ام اس 1:عزیزم چرا زنگ میزنم جواب نمیدی؟
اس ام اس 2:انگار سرت شلوغه جواب اس ام اس هم نمیدی.
اس ام اس 3:همین الان زنگ میزنی وگرنه من می دونم وتو
......اس ام اس4:کثافت آشغال معلوم هست کدوم گوری هستی؟
اس ام اس 5:تقصیر منه که آدم حسابت کردم کچل ایکبیری با اون مامان چاقت.گمشو برو پیش همون دختر عموی ...
اس ام اس6:راستی اینم میگم که بسوزی منو دوستت حميد دو ماهه رابطه داریم.بای!!
- دختر ها خیلی دوست دارند جای پسر ها باشند اما پسر ها اصلاً دوست ندارند جای دختر ها باشند
- اگر یه دختر یک مشکل غیر قابل حل داشته باشه از خونه فرار میکنه اما یه پسر اگر یک مشکل غیر قابل حل داشته باشه اعضای خانواده اش رو از خونه فراری میده!
- یه دختر اگر دو تا مشکل غیر قابل حل داشته باشه خودکشی میکنه اما یه پسر اگر دو تا مشکل غیر قابل حل داشته باشه اعضای خانواده اش رو میکشه
- یه پسر اگر 3 تا مشکل غیر قابل حل داشته یه هفته افسرده میشه بعد با 3 تا مشکل کنار میاد و زندگیش رو میکنه اما تا کنون دختری که 3 تا مشکل داشته باشه دیده نشده چون همشون در مرحله دو تا مشکل خودکشی میکنند و به سه تا نمیرسه مشکلاتشون!!!
- دخترا می خوان سر پسرا کلاس بزارن اما در نهایت سر خودشون کلاه میره ولی پسرا می خوان سر هر موجود زنده ای که میبینن کلاه بزارن و در نهایت موفق میشن
- دخترا با اینکه بیشتر از پسرا قوانین راهنمایی و رانندگی رو رعایت میکنن اما خیلی بیشتر از پسرا تصادف میکنن و در هر تصادف رد پای یک دختر به چشم می خوره.
- دخترا فکر می کنن بهترین راه برای داشتن یک رابطه خوب و مداوم صداقت و راستگویی هستش ولی پسرا مطمئن هستند بهترین راه دروغگویی و گرفتن سوتی از طرف مقابله!
- دختر ها از درس و مدرسه بیزارند ولی پسر ها از درس و مدرسه فراری هستند!
- پسر ها به هم حسودی نمی کنن اما دخترا به هم حسودی می کنن.
- دختر ها زیر بار حرف زور میرن اما پسر ها خودشون حرف زور میزنن
- دخترا زندگی مشترک رو در عشق و صفا و صمیمیت می بینن ولی پسر ها در غذا
- اگر یک دختر در یک جمع سوتی بده تا آخر دیگه هیچ حرفی نمیزنه اما پسر ها در یک چمع فقط سوتی میدن!
- یک دختر اگر با دوست پسرش به هم بزنه دیگه با هیچ پسری دوست نمیشه اما یه پسر اگر با دوست دخترش به هم بزنه با 3-4 تا دختر دیگه دوست میشه!
- اگر یه دختر به یه پسر نگاه کنه , پسره فکر می کنه که خیلی خوش تیپه ولی اگر یه پسر به یه دختر نگاه کنه دختره فکر میکنه که پسره چقدر بی چشم و رو هستش!
- بعد از خوندن این مطلب پسرا اول 2 دقیقه فکر میکنن تا مفهوم مطلب رو بفهمند و چون بعد از دو دقیقه نمی فهمند می زنن زیر خنده و میگن خیلی باحال بود اما دخترا بعد از خوندن این مطلب 2 ساعت حرص می خورن و فکر میکنن به شخصیت دخترای ایرونی توهین شده و در نهایت چون مفهوم این مطلب رو نفهمیدن به نویسنده اش میل میزنن و فحش میدن!!!
نظرات مردم در برابر سوال بالا :
فهمــيده ام که باز کردن پاکت شير از طرفي که نوشته " از اين قسمت باز کنيد" سخت تر از طرف ديگر است 54 ساله
فهمــيده ام که هيچ وقت نبايد وقتي دستت تو جيبته روي يخ راه بري . 12 ساله
فهمــيده ام که نبايد بگذاري حتي يک روز هم بگذرد بدون آنکه به همسرت بگويي " دوستت دارم" . 61 سال
فهمــيده ام که وقتي گرسنه ام نبايد به سوپر مارکت بروم . 38 ساله
فهمــيده ام که مي شود دو نفر دقيقا به يک چيز نگاه کنند ولي دو چيز کاملا متفاوت ببينند. 20 ساله
فهمــيده ام که وقتي مامانم ميگه " حالا باشه تا بعد " اين يعني " نه" 7 ساله
فهمــيده ام که من نمي تونم سراغ گردگيري ميزي که آلبوم عکس ها روي آن است بروم و مشغول تماشاي عکس ها نشوم. 42 ساله
فهمــيده ام که بيش تر چيزهاي که باعث نگراني من مي شوند هرگز اتفاق نمي افتند . 64 ساله
فهمــيده ام که وقتي مامان و بابا سر هم ديگه داد مي زنند ، من مي ترسم . 5 ساله
فهمــيده ام که اغلب مردم با چنان عجله و شتابي به سوي داشتن يک "زندگي خوب"حرکت مي کنند که از کنار آن رد مي شوند . 72 ساله
فهمــيده ام که وقتي من خيلي عجله داشته باشم ، نفر جلوي من اصلا عجله ندارد . 29 ساله
فهمــيده ام که اگر عاشق انجام کاري باشم،آن را به نحو احسن انجام مي دهم . 48 ساله
فهمــيده ام که بيش ترين زماني که به مرخصي احتياج دارم زماني است که از تعطيلات برگشته ام . 38 ساله
فهمــيده ام که مديريت يعني: ايجاد يک مشکل - رفع همان مشکل و اعلام رفع مشکل به همه. 34 ساله
فهمــيده ام که اگر دنبال چيزي بروي بدست نمي آوري بايد آزادش بگذاري تا به سراغت بيايد . 29 ساله
فهمــيده ام که در زندگي بايد براي رسيدن به اهدافم تلاش کنم ولي نتيجه را به خواست خدا بسپارم و شکايت نکنم. 29 ساله
فهمــيده ام که عاشق نبودن گناه است. 31 ساله
فهمــيده ام هر چيز خوب در زندگي يا غير قانوني است و يا غير اخلاقي و يا چاق کننده
در زندگى فهمــيده ام در فکر عوض کردن همسرم نباشم, خودمو عوض کنم و وفق بدم به موقعيتها و مراحل مختلفه زندگيم تا بتونم با بينش واضح زندگيم رو با خوشحالى و سرور ادامه بدم
هر کسى مسئول خودش هست، هرکسى تو قبر خودش ميخوابه، من بايد آدم درستى باشم . 42 ساله
فهمــيده ام مبارزه در زندگي براي خواسته هايت زيباست اما تنها در کنار کساني که دوستشان داري و دوستت دارند! 27 ساله
فهمــيده ام که وقتي طرف مقابل داد ميزند صدايش به گوشم نميرسد بلکه از ان رد مي شود. 50ساله
فهمــيده ام هرکس فقط و فقط به فکر خودشه، مرد واقعي اونه که هميشه و در همه حال به شريکش هم فکر کنه بي منت. 35 ساله
فهمــيده ام براي بدست آوردن چيزي که تا بحال نداشتي بايد بري کاري رو انجام بدي که تا بحال انجامش نداده بودي 36 ساله
فهميدم كه اگر عشقي رو از دست دادي ديگه نمي توني بدست بياريش چون هيچ چيز مثل سابق نيست! و سعي كني كه فقط ازش به نيكي ياد كني! م . ج 30 ساله
فهميدم كه تا دير نشده بايد يه كاري كرد تا بعد ها غصه فرصت هاي رو كه داشتي ولي استفاده نكردي رو نخوري... و بعضي وقت ها هم بايد هيچ كاري نكني تا وضع از ايني كه هست بدتر نشه.... 31 ساله
من هنوز چيزي نفهميدم, فعلا قضيه خيلي مبهمه. 34 ساله
مزرعه داری تله ی موشی در انبار خانه اش کار گذاشت،موش،گاو و گوسفند ومرغ را از وجود تله آگاه کرد واز آنها پرسید:حال چه کنیم؟مرغ وگاو وگوسفند گفتند:تله ی موش است مشکل توست به ما ربطی ندارد
روز بعد ماری در تله افتاد وزن مزرعه دار را نیش زد،از مرغ برایش سوپ درست کردند،گوسفند را برای عیادت کنندگان سر بریدند وگاو را برای مراسم تدفین کشتند.
ودر این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه میکرد وبه مشکلی که به دیگران ربط نداشت فکر میکرد.
در کارهای خصوصی متولدین فروردین ماه دخالت نکنید
متولدین فروردین ماه به دنبال ارضای خواسته ها وتوقعات خود هستند و در این زمینه ،
بسیار خودمحور و خودبین به شمار می آیند .هرگز نگذارید متولدین فروردین ماه به راحتی
دل شما را به دست آورند ، وگرنه به همان آسانی نیز شما را از دست خواهند داد و تا ابد
فراموش تان می کنند . آنها به سمت افرادی جذب می شوند که شخصیتی مستقل و آزاده
از خود بروز دهند .هر روز برای آنها به منزله آغازی جدید است ، پس خودتان را آماده مواجهه
با هر واکنش غیر منتظره از سوی آنها کنید . در مقابل آنها ، سربلند و مغرور ظاهر شوید .
همیشه آنها را تحسین کنید و به وجودشان افتخار نمایید . هرگز مزاحم آنها نشوید و در
کارهای خصوصی شان دخالت نکنید . آنها را مورد انتقاد قرار ندهید و دوستانشان را هم
بپذیرید و از آنها خرده نگیرید . هرگز از آنها پول قرض نگیرید . اگر به در خواست های آنها ،
پاسخ منفی دهید ، باید منتظر مشاهده واکنش هایی بسیار تند و غیر منطقی
از سوی آنها باشید .
حس حسادت اردیبهشتی ها را تحریک نکنید
متولدین اردیبهشت تابع احساسات و عواطف درونی شان هستند و در عین حال
به احساسات طرف مقابلشان نیز احترام کامل می گذارند . از این رو ، همسران آنها
بسیار خوشبخت خواهند بود . آنها عاشق مواد غذایی هستند و غذا خوردن ، برای آنها
بسیار محترم است ، پس تا جای ممکن ، غذاهای مورد علاقه شان را بپزید . برای
راه یافتن به قلب آنها محیطی خیال انگیز به همراه یک موسیقی رمانتیک و آرام و چند
شمع در گوشه ای فراهم آورید محبت کردن و لی لی به لا لا گذاشتن آنها را هرگز
فراموش نکنید . آنها همیشه و در همه حال به یاد دوستانشان هستند و هر گز نمی گذارند
که آنها به حال خود رها شوند . پس ، شما هم در همه حال حامی و یاور آنها باشید .
آنها بسیار سخاوتمند هستند ، به خصوص نسبت به همسر و عزیزانشان ، پس
انتظار گرفتن هدایای متعدد را از سوی آنها داشته باشید . بی جهت و ناخالصانه آنها
را تحسین نکنید . آنها در هنگام آغاز این ارتباط ، بسیار کند و تدریجی پیش می روند
پس اگر صبر و حوصله به خرج دهید ، با صمیمیت و محبت عمیق و خالصانه و ابدی آنها
مواجه خواهید شد . هرگز و تحت هیچ شرایطی ، به آنها دروغ نگویید ، آنها هیچ وقت
نمی توانند افراد دروغگو را ببخشند .آنها افرادی وابسته و احساساتی هستند و
همسری مثل خود می خواهند . هرگز آنها را به اجبار وادار به گرفتن تصمیم نکنید ،
و گرنه تبدیل به افرادی لجوج و بسیار سر سخت می شوند .اردیبهشتی ها زمانی
ارتباطی را آغاز می کنند که مطمئن باشند که تا ابد آن را حفظ خواهند کرد .
هرگز و تحت هیچ شرایطی حس حسادت آنها را تحریک نکنید
و گرنه آنها را برای همیشه از دست خواهید داد .
بقه در ادامه مطلب....
زن و شوهری بعد از سالیانی که از ازدواجشون می گذشت در حسرت داشتن فرزند به سر می بردند. با هرکسی که تونسته بودند مشورت کرده بودند اما نتیجه ای نداشت، تا این که به نزد کشیش شهرشون رفتند.
پس از این که مشکلشون رو به کشیش گفتند، او در جواب اون زوج گفت: ناراحت نباشید من مطمئنم که خداوند دعاهای شما رو شنیده و به زودی به شما فرزندی عطا خواهد نمود. با این وجود من قصد دارم به شهر رم برم و مدتی در اون جا اقامت داشته باشم، قول می دهم وقتی به واتیکان رفتم حتما برای استجابت دعای شما شمعی روشن کنم.
زوج جوان با خوشحالی فراوان از کشیش تشکر کردند. قبل از این که کشیش اون جا رو ترک کنه، بازگشت و گفت: من مطمئنم که همه چیز با خوبی و خوشی حل می شه و شما حتما صاحب فرزند خواهید شد. اقامت من در شهر رم حدود 15 سال به طول خواهد انجامید، ولی قول می دم وقتی برگشتم حتما به دیدن شما بیام.
15 سال گذشت و کشیش دوباره به شهرش بازگشت. یه نیمروز تابستان که توی اتاقش در کلیسا استراحت می کرد، یاد قولی افتاد که 15 سال پیش به اون زوج جوان داده بود و تصمیم گرفت یه سری به اونا بزنه پس به طرف خونه اونا به راه افتاد. وقتی به محل اقامت اون زوجی که سال ها پیش با اون مشورت کرده بودند رسید زنگ در را به صدا در آورد.
صدای جیغ و فریاد و گریه چند تا بچه تمام فضا رو پر کرده بود. خوشحال شد و فهمید که بالاخره دعاهای این زوج استجابت شده و اونا صاحب فرزند شده اند.
وقتی وارد خونه شد بیشتر از یه دوجین بچه رو دید که دارن از سر و کول همدیگه بالا میرن وهمه جا رو گذاشتن رو سرشون و وسط اون شلوغی و هرج و مرج هم مامانشون ایستاده بود.
کشیش گفت: فرزندم! می بینم که دعاهاتون مستجاب شده... حالا به من بگو شوهرت کجاست تا به اون هم به خاطر این معجزه تبریک بگم.
زن مایوسانه جواب داد: اون نیست... همین الان خونه رو به مقصد رم ترک کرد.
کشیش پرسید: شهر رم؟ برای چی رفته رم؟
زن پاسخ داد: رفته تا اون شمعی رو که شما واسه استجابت دعای ما روشن کردین خاموش کنه!
صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 23 صفحه بعد
- عكس
- طبیعت
- عاشقانه
- خنده دار
- هنرپیشه ایرانی
- هنرپیشه خارجی
- مذهبی
- گوناگون
- ماشین
- ورزشی
- هنری
- اخبار سينما
- جك و اسمس
- سرگرمي
- مطالب عمومي
- علمی
- فرهنگی
- تاریخی
- اجتماعی
- همه جوره
- بازي هاي باحال
- عشقولااانه
- پوسترهاي بازيكنان استقلال
- ورزشي
- فناوری و تکنولوژی
- مذهبی
- داستان کوتاه و حکایت
- شعر
- دانلود
- ویدئو
- صوتی
- فایل
- کامپیوتر و اینترنت
افتخارات باشگاه یوونتوس
دانلود ادعیه ماه مبارک رمضان
زندگی نامه آیت الله خامنه ای
سید مهدی رحمتی
:::... خليج هميشه فارس ...:::
والپيپرهاي بازيكنان استقلال
بـازي هـــاي وبـــــلاگ(همه جوره !)
افتخارات باشگاه رئال مادريد
حمل ماینر از چین به ایران
حمل از چین
پاسور طلا
خرید پرده اسکرین
کاشی رستوران
لیست لینک ها